سوال مفتاح خزائن علوم الهیست

سوال مفتاح خزائن علوم الهیست
کسی که برایش سوال پیش نیاید اصلاً تعلیم نمی گیرد.بدنبال علم نمیرود ،سوال که ایجاد شود مارا قطعا به سوی عالم میکشاند ،همانطور که فقر انسان را به سوی غنی سوق میدهد. خلقت این همه حقایق واسرار وعظمت عالم از یک سوال ایجادشده است. وقرآن ، انجیل ، تورات ، زبور،همه اینها از یک سوال من کیستم ایجاد شده اند والان ماهم سر سفره همین سوال یک صاحب عصمت نشسته ایم وجیک جیک میکنیم. مگر نه این است که آدم علیه السلام به حق متعال فرمود: تو کیستی که چنین صنع عظیمی را خلق کردی ؟!وحق متعال فرمود: بگو بسم الله الرحمن الرحیم(1)، دید نطفه است ورسته است ودارد به سوی من کیستم خودپیش میرود. اینهمه نباتات وحیوانات وافلاک همه غرق در من کیستم خودشان هستند ،آنچنان غرقند که هیچ جزء صنع الهی درخود نمیابند، شاید ملائک مهیمین به همین موجودات میگویند!؟ کسی که برایش سئوال پیش نیاید قطعاً بدنبال علم نمی رودبه دنبال عالِم که علم است هم نمی رودوبه دنبال معصوم که خزائن علم است را چه عرض کنم. این همه بیچارگیها ما زیر سره همین یک سوال هست، هرگز از خودمان نپرسیدیم که من کیستم؟ آن کسی که گناه میکندوخودش را تباه کرده، از حقیقت وجودی خود خبر ندارد.من کیستم برایش باز نشده است.اینهمه موجودات دارند حرکت میکنندو شب و روز لحظه ای توقف ندارند.اگر از ایشان بپرسی چرا میروید؟ چرا حرکت میکنید؟ چرا بقای خودتان را دوست دارید؟ چراوچراوجرا؟عزیز من اگر تو مخرج خوبی باشید میتوانید از ذره ذره عالم حرف بکشید. اگر سر درس اساتید حرفی شنیدید که باعث تعالی شما شده ،این شما هستید که به واسطه استاد از جهل خویش خبر دارشدید. در محضر استاد رفتن سر مباحثه رفتن . خلوت داشتن همه اینها سوالاتی است که خروج از عادت برایتان پیش می آورد.قطع تعلق پیش می آورد با رحم عالم انس میگیرید صله رحم میکنید.(انسان از دورحم متولد میشود رحم اول مادر، کارخانه انسان سازیست ، ورحم دوم نظام هستی.) وجهل باعث قطع رحم میشود . وسوال باعث صلح رحم میشود ومحرم رحم میگردد، سوال در نقطه جهل است و اساس علم این است که سوالش را بصورت علم در بیاورد، تا جهل از او زدوده شود.باید گفت تا کسی سوال برایش پیش نیاید اصلا بدنبال علم نیست ،اساس خلقت برای تعلیم معارف است، علمی که موجب تعالی شخص نشود علوف است ، علم نیست برادرجان.خداوند عالم را بصورت فعلیت آفرید، درست است که در دار وجود موجودات در سیر تدریجی از قوه به فعل میرسد ،اما مجموع عالم بلفعل است ،پس من و شما آنچه میبینیم فعلیت است . وهمین عالم در افاضه علم استاد چیره دستی هست. که در جواب سائل خطا ندارد.کمال مطلق است . در تکوین عالم اینهمه شرعیات جعل شده آیا سر سوزنی نقص دارد؟ این قاری کیست ؟که اینگونه از عالم حقیقتش را استخراج کرد ،به بصورت الفاظ و اعمال جعل کرد ،شماببینید در اینهمه احادیث وروایات تناقضی یافت میشود ؟ البته شایددر پاسخ شدت وضعف باشد، که زیر سر سائل است، سائل آن ظرفیت ذاتی خودش را قوی نکرده که پاسخ قوی دریافت کند.مگر داستان همام را نشنیده اید که از علی (ع) وصی خاتم صل الله و شرط اول لا اله الا الله پرسید:حقیقت چیست ؟ آقا جواب فرمود: تورا با حقیقت چه کار؟ .وهمام سماجد کرد وآقا هم نَمی از آن حقیقت را بجانش القاءفرمود وهمام قالب تهی کرد. موت برایش پیش آمد..
حرف حرف می آورد جان برادر .چه عرض کنیم.سوال مفتاح خزائن الهی است . با تسبیح گرفتن و بِس بِس کردن آدم درست نمیشود.ذکر من شما تعقل در داروجود است .وتمام حقیقت عالم مکتوبش در قرآن است . و تمام قرآن (انفسی اش) در امام معصوم است با اینها انس میگیرد وانسویی میشوید .مبادا فردا که از این نشه رفتیم دریابیم . چقدر بیچارگی داریم . بگذارید با سوال از حقیقت وجودی خودمان ،اون باطن من شما ظهور کند .تا مرد ونامرد مشخص شود .باید اوزیکرون قیامت را دریابی اگر شبی در خلوت خودت بنشنید میابید که چه جیز در وجودمان کاشتیم .واز بیچارگی هایمان باخبر میشویم ؟اینهمه جهل منشع اش کجاست درکتاب وجودی داریم : که در قیامت عده ای در صف دشمنان قرآن واهل بیت هستند .وازخودبا خود سوال پیش میآورند .ما که به اهل بیت بد نکردیم چرا اینجا هستیم . در پاسخ در میابند که معصومین می فرماید چرا حق مارا ادا نکردید ؟چرا از برکت وجودم بی بهره ماندید ؟ برادر جان این افسانه وداستان نیست این متن واقع است . چون سوال برایمان پیش نیامد.
اوزی کرون قیامت را دریاب.والحمد الله
اوزی کرون یک لفظ مازندرانی است . اوزیکرون قیامت را در یاب یعنی قیامت خودت را دریاب . وفتی که برنج را از ساقه جدا کردنند یک جا جمع میکنند واونقدر این برنج را با پارو به هوا پرت میکنند تا اونها که بی مغز وتهی هستند از دایره خرمن به نسیمی با مغز دارها جدا شوند.}
ولحمد الله رب العالمین.
نوشته شده در مشکات ولایت .

( 1)تعداد حرف بسم الله الرحمن الرحیم 19 است. وعدد حرف پنج تن آل ابا هم 19حرف است. وجمع تسبیح هم 19.واسم شریف واحد هم به عدد ابجد 19 میشود)

مهاجر

ساعت1:47---6 تير 1390

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... گه می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...
پاسخ:سلام از مطلب زیبایتان ممنون